همیشه پای یک طرحواره در میان است!
همیشه پای یک طرحواره در میان است!
#برگرفتهازاتاق_درمان
مراجع:
سال سوم دانشگاه بودم که باهاش آشنا شدم.
اولش برام جذاب بود، چون خیلی مراقبم بود و ازم حمایت می کرد.
اما به مرور زمان وقتی وابستگیش به خودم دیدم،
کم کم جذابیتش رو برام از دست داد!
نمیدونم چه اتفاقی میوفتاد که
هر چی بیشتر بهم توجه میکرد و پی میبردم دوسم داره،
بیشتر از چشمم میوفتاد!
درمانگر:
چون دقیقاً همون چیزایی رو بهت میداد که والدینت در کودکی به خوبی برآورده نکرده بودن.
مراقبت … حمایت … توجه
مراجع:
بله … انگار یه صدایی درونم میگفت:
تو لایق این همه عشق و توجه نیستی
بهم میگفت:
ببین این دختر چقد دیوانست که عاشق تو شده!
درمانگر:
این صدای طرحواره محرومیت هیجانیه که میخواد
هر جوری شده درون تو زنده بمونه و جون بگیره.
تفسیر درمانگر:
در اینجا پای طرحواره محرومیت هیجانی در میان است که از کودکی درون مراجع این باور را ایجاد کرده که: هیچ کس تو را دوست ندارد!
و در هر موقعیت مراجع را به سمتی هدایت میکند
که مهر تأیید بر این باور بزند.
اصولاً کار طرحواره همین است:
بازآفرینی ناخودآگاه زخم ها و دردهای کودکی!
محرومیت هیجانی، مراجع را از این رابطه عاطفی دور میکند، چرا که اگر مراجع به این رابطه ادامه میداد، زخم های کودکی بازآفرینی نشده و از قدرت طرحواره کاسته میشد.
طرحواره ها برای بقای خودشان در درون ما دست به هر کاری می زنند!